به گزارش شهرآرانیوز؛
پدر تیمور را اسماعیل شکاک کُشت. آن سال ها، تیمور و خانواده اش لکستان زندگی میکردند. اسماعیل راه افتاده بود سمت لکستان حوالی سلماس، برای باج گرفتن. هرچه لکستانیها به تهران و تبریز تلگراف میزدند که ما اسیر نیروهای اسماعیل شده ایم و امروز فردا دست به ماشه میبرد، پاسخی نمیآمد.
آخرش هم کار خودش را کرد. نیروهایش را یک کاسه کرد و راهش را کشید سمت لکستان. اواخر آذرماه بود. کل دارودسته لکستانی ها، بیشتر از دو ساعت نتوانستند برابر آماج نیروهای اسماعیل شکاک مقاومت کنند. پدر تیمور توی همین درگیریها کشته شد. تیمور سن و سالی نداشت. سالی که بالاخره اسماعیل شکاک به دام نیروهای رضاشاه افتاد و جنازه اش توی کوچههای اشنویه روی زمین ماند، دیگر فرقی به حال تیمور و خانواده اش نداشت.
آنها مرد زندگی شان را از دست داده بودند و ترکش جنایتهای اسماعیل شکاک، سرنوشت تک تک آنها را عوض کرده بود. آن قدر که وقتی تیمور به سن دانشگاه رسید، جوری درگیر کفالت اعضای خانواده اش بود که قید رشته پزشکی را زد. پزشکی، شش سال طول میکشید. گفت میروم دانشکده افسری، اما همان روز چشمش افتاد به آگهی تأسیس دانشکده فنی. شهریور ۱۳۱۳ بود. پا سست کرد گفت آزمون میدهم. هرچه باداباد.
آن سال پانصد، ششصد نفر برای شرکت در امتحان ورودی دانشکده ثبت نام کرده بودند. تیمور لکستانی شاگرد اول آذربایجان بود. آن روز، سرنوشتش در سالن دارالفنون رقم میخورد. بعدتر در میان آن شصت نفر پذیرفته شده دانشکده فنی، نام تیمور لکستانی هم به چشم میخورد. کاش پدرش بود و این روزها را میدید.
تصویری از مدرک مهندسی برق مرحوم لکستانی
سال ۱۳۱۹ که تیمور لکستانی بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه و پایان دوره خدمت، پا به کارخانه برق تهران در میدان ژاله شهر گذاشت، مهندسان چکسلواکی تازه دو سه سال بود سر از صنعت برق در ایران درآورده بودند. همه چیز از سفر مظفرالدین شاه به روسیه آغاز شد. سفری که سرآغاز رویارویی او با کارخانه برق بود.
همین طور مات و مبهوت عظمت کارخانه شده بود و در روزگاری که خاموشی، کوچه پس کوچههای پایتخت را مهیای جولان اوباش ولگرد کرده بود، یک رشته نور در دل شب، میتوانست روح تازهای به کالبد شهر بدمد. صاحب کارخانه به چشمان حیرت زده مظفرالدین شاه نگاه میکرد و میگفت: «خیال خریدن داری؟» شاه که دیگر بیش از این طاقت نداشت پاسخ داد: «به شرطی که درست حساب کنند!» این طور شد که با پانصد تومان، اولین کارخانه برق وارد ایران شد.
حالا که تیمور در مقام یکی از مهندسان دانش آموخته دانشکده فنی وارد کارخانه شده بود، دیگر خبری از آن فانوسهای دیواری حلبی سبزرنگ با لامپهای نمره هفت و کلاهک بادگیری نبود. استادکاران چکسلواکی، نسل جدیدی از تولید برق را به ایران آورده بودند، اما سازوکارش را با مهندسان داخلی شریک نمیشدند. آنها مجریان صنعتی بودند که هنوز در ایران، میهمان بود. اگر مهندسان چک نبودند، کار روی زمین میماند.
لکستانی، اما غیرتش اجازه نمیداد عمله بیگانهها باشد. درس این صنعت را خوانده بود و کارخانه اش با پول همین مملکت میچرخید. چرا باید صفر تا صد اجرای کار دست غریبهها باشد. پس آن قدر زیر و بم نحوه اجرای کار را با همیاری همکارانش یاد گرفت که دیگر کارخانه برق جایی برای مهندسان خارجی نداشت. وقت رفتن بود. میهمانان کشور باید به چکسلواکی برمی گشتند و کارخانه را به دست مهندسان کاربلد داخلی میسپردند، در حالی که هرگز گمان نمیکردند کل کار بیفتد دست ایرانی ها.
نصب ترانسفور ماتور بانک ملی در سال ۱۳۲۸ ، توسط مرحوم لکستانی
سال ۱۳۲۶ بود که تیمور لکستانی از یک کارمند جزء در شرکت برق تهران، به ریاست شبکه برق منصوب شد. حدفاصل کارمندی تا ریاست، یک فصل تجربه و ممارست و خدمت بود. جوانی تیمور داشت به تأمین روشنایی معابر و توسعه شبکه توزیع برق در تهران میگذشت. هرچند گسترش صنعت برق در ایران، اتفاق مبارکی بود، اما هنوز توزیع برق در تمام نقاط شهر به شکل یکسان و مستمر، ممکن نبود. برق باید جیره بندی میشد. هر محله خاموشیهای معینی داشت.
بیمارستانها معمولا در جدول جیره بندی ها، استثنا بودند. مطب دکترها هم برق کمکی داشت. مدیریت انرژی، هنر تیمور لکستانی بود. عملکرد او در این حوزه، آن چنان درخشان و تحسین برانگیز بود که دهه ۵۰ او را به عنوان «پدر برق ایران» میشناختند، اما خدمات او محدود به شرکت برق نبود. یک پای تأسیس دانشگاه صنعتی شریف، مهندس لکستانی بود. خودش آن را پایه گذاری کرد و اواخر دهه ۵۰ با عضویت در هیئت امنای این دانشگاه، مشغول خدمت شد، اما لکستانی هرگز خود را محدود به مدیریت نمیکرد.
سفر به کشورهایی نظیر بلژیک و فرانسه و ژاپن را برای کسب دانش روز، زیر پا گذاشته بود و مدام تقلا داشت این صنعت را پا به پای دیگر کشورها، به روز کند. حالا دیگر او در کسوت یکی از بانیان علم صنعت برق ایران، از پیشکسوتان نامی بود و اهالی این صنعت خود را مدیون خدمات او میدانستند. سال ۱۳۹۰ زمانی که مهندس لکستانی در اثر سکته معزی در دومین روز آبان ماه از دنیا رفت، تیتر اغلب رسانههای خبری، «خاموشی پدر برق ایران» بود. مردی که عمرش عین موم در مسیر روشنایی شهر آب شد تا نور را میهمان شبهای تاریک پایتخت کند.
بازدید مرحوم لکستانی از توربین ۱۵هزار کیلوواتی کارخانه برق آلستوم فرانسه در سال ۱۳۳۴